به خود مي گفتم انگشتر شوم خوب است يا شانه ؟.. ولي خنجر شدم، انگشت ببريدم، سر آوردم.... آفرين...
سلام.
از اينکه تشريف آورده بوديد و به وبلاگ من سر زديد ممنونم.
غزل شما را خوندم زيبا بود و از نظر داشتن محتوا قوي. يعني اينکه انديشه پشت کار بوده است. اما متاسفانه از نظر فرم خصوصا زبان آن زياد دلچسب نيست . زبان اين کار سخت و بسيا قديمي است. در دهه اي که شعر معيار و شعر گفتار و اين چيزها بورس و نياز جامعه ي امروز است کارهاي اينچنيني زياد چنگي به دل نمي زند و با مخاطب ارتباطي بر قرار نمي کند. وازه هايي مثل بر آوردم يا ببريدم کلماتي است ديگر در اين عصر کار بردي ندارد. شرمنده شما هستم به اميد خواندن کارهايي بتر از شما. درود
سلام چرا من هي فکر مي کنم اين غزل را برام خوانده بودي تو پارک؟
خوب بود دوستش دارم نقد هايي نيز وارد بود از جمله تعدد گزاره ها تو ابيات .....دوستت دارم
سلام
ممنونم
اختيار دارين آقاي کريمي نقد شاگرد از استاد جايز نيست...
به خود مي گفتم انگشتر شوم خوب است يا شانه ؟
ولي خنجر شدم، انگشت ببريدم، سر آوردم
به نظر حقير بيت چهارم و پنجم از رواني شعر زيبايتان کاسته
با اندکي دست کاري زيبا ميشود
سلام دوست عزيز
تبريک ميگم تولد وبلاگتون رو
غزل جديدي بود که بعد از اين همه غزل با موضوعات تکراري که هر روزه ميخونيم ،چسبيد
لينک شديد با احترام
ممنون از دعتتون