درود...
زبان شعري تان کمي تمثيلي ست و با زبان شعري من بسيار متفاوت... به همين جهت تنها مي توانم يک خواننده باشم و از شعر لذت ببرم... شايد اين مساله رسيدن به فرم نهايي که فرموديد برخاسته از همين تفاوتهاي کلامي و مفهومي باشد.
شما در هر بيت حرفي جدا از بيت قبل مي زنيد و اين در شعر من اينطور نيست. همين جدا گويي ها مهار شعر را براي شاعر آسان مي کند تا جايي که شاعر بيتي مي آورد و کلام را به اتمام مي رساند.
علاوه بر مطالب بالا کلا در شعر حرف تازه اي زده نشده است. آهو شکار کردن شير، به جاي محبوب از سر اندوه زانو بغل گرفتن، سراغ عطر گيسويش را از مريم و شب بو گرفتن، تلخ بودن روزهاي بدور از معشوق همه اينها مفاهيم انتزاعي است که در کلام شما با چينشي بنا به هنرمندي شما در کنار هم قرار گرفته است.
اما باز هم اين مطلب را تکرار مي کنم که ما دو شاعر ادبيات خوانده هستيم با دو زبان کاملا متفاوت و شايد اين حرفها ديد شخصي من باشد.
در هر صورت زيبا بود و لذت بردم و چون شما را انساني ديدم منتقد و نقد پذير آنگونه که مي خواستيد شعر را خواندم.
پايدار باشيد و برقرار...
يا حق