بيرون کشيدي از در و بر بام ميبري
آرام جلوه کردي و آرام ميبري
ايـن از هنرنمـايي چشم سياه توستبي دام صيد کردي و با دام مي بري چشمانت آرزوي ريـاضت کشان شــدهغوغاست هر کجا که تو بادام مي بريگاهي ابوسعيد ابـوالخير مي شويگاهي مرا حوالـي بسطام مي بريپر مي زني، به منطق عطار مي کشيمِي مي شوي ، به خلسه ي خيام مي بريتا بوده راه و رسم تو اين گونه بوده استآرام دل گرفتي و آرام مي بري ...