سفارش تبلیغ
صبا ویژن

....


بنشان دوباره آینه را روبروی خویش

مثل همیشه باش و نیاور به روی خویش


بازیچه غرور تو شد آبروی خلق

می ترسم عاقبت ببری آبروی خویش


این جام فتح نیست که سر می کشی، بترس

زهر است اینکه ریخته ای در سبوی خویش


از دوستان که ماند که دشمن نساختی؟

خود می دهی رفیق به خنجر گلوی خویش


این خیلِ بی شمارِ سوار و پیاده را

خود چیده ای به دست خودت روبروی خویش


پشتت به چیست گرم زمانی که بنگری

شمشیرهای آخته را چارسوی خویش؟